مامور به شلیک دختران در شهر حتی در هوای بارانی رفت. اما او با وی چتری داشت و فرصت ملاقات بسیار خوبی بود. وی به دانش آموز جوان پیشنهاد کرد که او را در خیابان پایین بیاورد و بلافاصله شروع به صحبت برای ساخت فیلم کرد و از او دعوت کرد که بازیگری را امتحان کند. او دختر را با کارت ویزیت خود رها کرد و اگرچه دختر آنجا نبود ، اما هنوز او را به فکر انداخت. و دختر تصمیم گرفت که بیاید ، او در استودیوی مقابل دوربین نشسته بود و مرد بلافاصله شروع به پایین آوردن او کرد. او به او خواست که شروع به پریشانی کند ، او دختر را از تمام قد محروم کرد و عکس سکسی و بکن بکن از او خواست تا هموار شود. او بدنش را با تمام شکوهش از بدن خود بیرون آورد و وقتی که او از آن سلب شد ، سبزه حاضر به دمیدن نشد. او دیک را با یک مأمور مکید ، با لعنتی به سرطان مبتلا شد و بر روی سرش در حالت سوار پرید. یک بار دیگر او به سرطان مبتلا شد و آن مرد به ماشا در الاغ پایان داد.